هوا خواه توام جانا و می دانم که میدانی...

دست و دل نوشته های یک دختر سربه هوا...

حال دلش

آخر شب است
اینستا را برای بار آخر باز می کنم
شعر جدید گذاشته
یک چیزی در وجودش است که شعرهایش را خاص میکند
حالی عجیب دارند هرکدام و هرکه بخواند به یک چیزی فکر میکند که نمیداند آن یک چیز چیست!
شعرش در مورد رفتن است
رفتن من حتما
خیلی ریز حتی اسمم را در شعرش آورده :)
تلخ بود و ناب
بدجور ناب وخالص شرح  داده بود فراق رو
کلی کلنجار با خودم رفتم که دایرکت ندهم و تعریف نکنم از شعرش
به یک لایک بسنده کردم
میدانستم که حالش خیلی بد است و منتظر نظر من است 
اما خب...
حتی با وجود اینکه قبلا گفته بودم شعرهای کانالش را توی تلگرام برایم نفرستد
به محض اینکه تو کانالش گذاشت توی خصوصیمم فرستاد
اینجا هم به استیکر تشویق بسنده کردم
و اصلا بهش نگفتم شعر را که گذاشت 
تا سحر 
پای شعرش 
زار زدم...
#تب_تلخ خواجه امیری را گذاشتم و تا سحر زار زدم...
من نگفتم بهش، شما هم بهش نگید

موافقین ۰ مخالفین ۰

بوی یاس امین الدوله را با رسم شکل توضیح دهید

نه که اعتقاد نداشته باشم غیر خدا واسم پناهی نبوده و نیست

اصن هرکی منو میشناسه اگه خوب مرور کنه این چندسالو میفهمه خودش که لطف خدا بوده هرچی داشتم و دارم و رسیدم بهش

امشب اما فرق می کنه

فهمیدم تنهای تنهام

میون همه آدمایی که مث من اصلا و ابدا فک نمیکنن

حتی عزیزترینم

انتخاب کرده راه فکرشو و ازش کوتاه نمیاد

مثل همه ی آدمای الان

با خطای فکری

دیگه فهمیدم حرف هیچی رو درست نمی کنه( که خب درستشم همینه. ما آدما فک میکنیم میتونیم با ی ذره چیزی که فهمیدیم دیگرانو متقاعد کنیم.من من من! هنوزم که هنوزه نفهمیدم خدا همه کارست)

راه خیلی داره سخت ترمیشه

اما من توکلم به خودشه


پ.ن: درک خدا و دینش مثل درک رایحه ی یاس امین الدوله س.حالا تو هرچی میخوای از بوی دل انگیزش تعریف کن! طرف تا خودش بو نکنه به عمق حس نابی که تو واسش تعریف کردی پی نمی بره

موافقین ۰ مخالفین ۰

چه شبی بود آن شب...

رویای هشتصد و چهل و پنجم بالاخره اتفاق افتاد

در تلگرام نه

در واقعیت

او آن طرف میز 

و من این طرف

.

.

.

اما خدا برایمان چیز دیگری خواسته است

وصالی در کار نبود

هر دو داریم می سوزیم

هردو داریم تمرین می کنیم

تمرین تسلیم...

او برای من دعا می کند

من برای او

من برای او

من برای او...

.

و شما برای ما


پ.ن: زندگی همیشه آنچه که ما میخواهیم نمی شود؛ 

من باید به مرد دیگری فکر کنم

او بایدصبوری کند پای مانع های زندگیش...

و شعری که برایم گفته است باید در هیج کتابی چاپ نشود.

موافقین ۰ مخالفین ۰

رویای هشتصد و چهل و پنجم

هرچقدر هم گذشته باشم

ته ته ته دلم می خواهم یک روز که تلگرام را روشن می کنم

آن بالای ستون آدم ها و شخصی هام که همیشه خدا عدد زیر ده نمایان است،

یک عدد صدو خورده ایِ قرمز خودش را نشان دهد

و

سیر صعودی داشته باشد

و

.

.

.

خودش باشد.

موافقین ۰ مخالفین ۰

یکی باشد که بلدت باشد

خیلیاشون میخوان اونجور که به دلم بچسبه حرف بزنن
میگم یه وقتی به مشکلی برخوردین نتونستین حلش کنین
چیکار می کنین؟
میگه میرم پیش مشاوره
کیه که ندونه منم و مشورت
میدونه چقده واسم مهمه
میگه هرکاری میکنم
از این و اون مشورت میگیرم
هر کاری
حتی اگه ویزیتاشونم زیاد باشه
میگم خب ممکنه بازم حل نشه
میگه صبر میکنم
میگم صبر به همین راحتیاس مگه؟
هیچی نمیگه

و اون هیچ وقت نفهمید
دلم میخواست بگه
اگه رسید به اونجایی که شدم سرتا پا غر 
که خدا بگه به کمرت بزنن با این صبر کردنت
که آدم و عالم شاکی بشن از دست غرام
حتی وجودم
اعضای بدنم
زبونم
چشمام
کفشامو ور می کشم
راه میفتم
میرم همه غرامو بزنم
جلوش بشینم همه گریه هامو بکنم
برگردم
حالا یا پیش خودش یا خواهرش
و سرشو بندازه پایین
و بگه
کاش می شد یه جوری بهم بفهمونید برم یه کوله و یه جفت کتونی اضافی بخرم یانه؟!

اما نگفت... 

پ.ن:هم خیال بود هم واقعیت
موافقین ۰ مخالفین ۰

وقت هایی که دلم میخواهد یک سندروم داون باشم

من فامیلم رو دوست دارم
هرچند با هم سر خیلی چیزها 180 درجه فرق داریم
اما یه چیزی منو ترسونده ازشون
کاش نمیدونستم سراغ دعا نویس و سرکتاب باز کن رفتن چه عواقب بدو خطرناکی داره
کاش منم نفهم می شدم
اما میدونم
و فهمیدم که نزدیک ترینام رفتن سراغشون
اینه که وقتی یادش می افتم تن و بدنم می لرزه
و با همه ی دوست داشتنم دلم میخواد دووووور شم ازین همه با خدا بودن الکی...
موافقین ۰ مخالفین ۰

سلاحه البکاء

همیشه فک می کردم چه پدیده ای باید رخ بده که از شدت بارش مژه ها سفید شن

خداروشکر شد یه روز صبحی که چشامون باز نشد و پای آینه که رسیدیم و دست کشیدیم به چشموم مژه ها کم کم رنگ اصلی مشکیشون پیدا شد

همین چند ساعت پیشم  چیز جدیدی کشف کردم

وقتی که داشتم چوته ام رو دست می کشیدم که زبری نمک های به جا مونده اش بره

و لبخند مضحکی نشست رو لبام


پرانتز باز

نه افسرده م نه ناامید

نه

فقط دست به گربه کردنم خیلی خوب است

چون بعد گریه هایم حالم ناجور خوب می شود

پرانتز بسته

موافقین ۰ مخالفین ۰

من اینجا بس دلم تنگ است ! و هر سازی که می بینم بد آهنگ است...

هرچقدر صبور باشم
هرچقدر وایسم پای سختیا
.
.
.
طاقتم کمه پای خاطرات
پای دلتنگیام
.
مخصوصا ازونوختی که از خاطرات و لحظه های خوبم جدا شدم 
و دو ساااااله که هر لحظه م با یادآوری اون روزا می گذره.
کاش آدم خاطره بازی نبودم.
.
البته تقصیر خودمم نیست.به نظرتون حق نیست دل آدم واس کسایی تنگ بشه که اونو واسه خودش میخواستن.
نه که با فهمیدن اینکه تو انتخابات به کی رای داده بخوان هرچی اخلاق بد و فحش دارن رو اون خالی کنن.
غریبه نه ها، فامیل!

خدایا نزدیکم کن 
انرژی کم دارم


پ.ن1: در این سن قلب درد عادتم شده

پ.2: دختریم پر از امید اما قبول کنید سخت میگذرد بی یار، بی همدم، بی دوست، بی آنکه که نگاهش کنی و دلت زندگی را نفس بکشد!
موافقین ۰ مخالفین ۰

منِ غریبم، سلام

بسم الله الرحمن الرحیم

حسبنا الله و نعم الوکیل

موافقین ۰ مخالفین ۰