خیلیاشون میخوان اونجور که به دلم بچسبه حرف بزنن
میگم یه وقتی به مشکلی برخوردین نتونستین حلش کنین
چیکار می کنین؟
میگه میرم پیش مشاوره
کیه که ندونه منم و مشورت
میدونه چقده واسم مهمه
میگه هرکاری میکنم
از این و اون مشورت میگیرم
هر کاری
حتی اگه ویزیتاشونم زیاد باشه
میگم خب ممکنه بازم حل نشه
میگه صبر میکنم
میگم صبر به همین راحتیاس مگه؟
هیچی نمیگه

و اون هیچ وقت نفهمید
دلم میخواست بگه
اگه رسید به اونجایی که شدم سرتا پا غر 
که خدا بگه به کمرت بزنن با این صبر کردنت
که آدم و عالم شاکی بشن از دست غرام
حتی وجودم
اعضای بدنم
زبونم
چشمام
کفشامو ور می کشم
راه میفتم
میرم همه غرامو بزنم
جلوش بشینم همه گریه هامو بکنم
برگردم
حالا یا پیش خودش یا خواهرش
و سرشو بندازه پایین
و بگه
کاش می شد یه جوری بهم بفهمونید برم یه کوله و یه جفت کتونی اضافی بخرم یانه؟!

اما نگفت... 

پ.ن:هم خیال بود هم واقعیت